اخرین پستی که مینویسم
یک سال
با عاشقان راهش در این دیار آشنا شدم که هر کدام عطری از ابیات خوش رایحه مثنوی را به مشام میرساند.
امروز پس از یک سال هنوز عاشقم و از خودش می خواهم کماکان مستم کند از شراب عشقش.
جیک جیک
امروز بارانی می بارید مانند ابریشم سبزی درختها و چمن خیلی تازه و شاداب بود و پرنده های سینه سرخ و سهره و بلبل رسما کنسرت برگزار کرده بودند.
خدایا تو را سپاس به خاطر این همه زیبایی
تنبور Tanbour
پس از دو سال دوری از این یار سفر عشق دیشب به لطف دوست پاک نهادم ,علی ,دوباره به همراه همسفر نجیبم ,تنبور,سفری دیگر اغازیدم به دیگر سو. این نوع تنبور که در شکل بالا میبینید تنبور تیسفونی نامیده میشوذ که در کرمانشاهان,صحنه وکرند نواخته میشود ودر نزد این مردم وخصوصا سالکان و دراویش و یارسان مقدس شمرده شده و دارای جایگاه ویژه ایست تا جایی که بسیاری از مقامهایش جز از برای سالکان نواخته نمیشوند . من این نواها ونغمات را اول مدیون مادر عزیزتر از جانم هستم که مرا زبان کردی آموزاند و بعد پدر مهربان و فرشته خصالم که همیشه درهرمرحله از زندگی بهترین مشوقم وهمراهم بوده .
مولانا
تا اینکه یکروز اتفاق عجیبی افتاد
خوب پسرم بقیه این داستان رو در پست بعدی میگم
Falling slowly
I don’t know you
But I want you
All the more for that
Words fall through me
And always fool me
And I can’t react
And games that never amount
To more than they’re meant
Will play themselves out
Take this sinking boat and point it home
We’ve still got time
Raise your hopeful voice you have a choice
You’ve made it now
Falling slowly, eyes that know me
And I can’t go back
Moods that take me and erase me
And I’m painted black
You have suffered enough
And warred with yourself
It’s time that you won
Take this sinking boat and point it home
We’ve still got time
Raise your hopeful voice you have a choice
You’ve made it now
Take this sinking boat and point it home
We’ve still got time
Raise your hopeful voice you have a choice
You’ve made it now
Falling slowly sing your melody
I’ll sing along
برچسبها: falling slowly
Et si tu n'existais pasواگرتونبودی .. . .
Pour traîner dans un monde sans toi,تادردنیایی بدون توسرکنم
Sans espoir et sans regrets.بدون هیچ امیدی وحسرتی
Et si tu n'existais pas,واگر تونبودی
J'essaierais d'inventer l'amour,عشق را اختراع می کردم
Comme un peintre qui voit sous ses doigtsهمچون نقاشی که زیر دستش
Naître les couleurs du jour.رنگ روز را میبیند
Et qui n'en revient pas.ولی به باورش نمی گنجد
Et si tu n'existais pas,واگر تونبودی
Dis-moi pour qui j'existerais ?بگوبه من که من برای چه کسی می بودم؟
Des passantes endormies dans mes brasبرای در اغوش کرفتن اتفاقی رهگذران
Que je n'aimerais jamais.در حالیکه هرگز دوستشان نداشتم؟
Et si tu n'existais pas,واگر تونبودی
Je ne serais qu'un point de plusمن هم بیش از ذره ای کوچک نبودم
Dans ce monde qui vient et qui va,در این دنیایی که می اید و میرود
Je me sentirais perdu,خودم را سرگردان در می یافتم
J'aurais besoin de toi.و به تو نیازمند
Et si tu n'existais pas,واگر تونبودی
Dis-moi comment j'existerais ?بگو که من چگونه میبودم؟
Je pourrais faire semblant d'être moi,میتوانستم تظاهر کنم به من بودن
Mais je ne serais pas vrai.ولی من هرگز من نمیبودم
Et si tu n'existais pas,واگر تونبودی
Je crois que je l'aurais trouvé,حتما پیداش میکردم
Le secret de la vie, le pourquoi,راز هستی را,چرا بودن را
Simplement pour te créerفقط برای خلق کردن تو
Et pour te regarder.وچشمم به تو زوشن گزدد
این ترانه از جو دسن هنرمند فرانسوی است شاید کمی از احساسم را بگوید
برچسبها: Et si tu n'existais pasواگرتونبودی, joe dassin
َََAtonement,کفاره
در موسیقی از صدای ضربات ماشین تایپ جهت ریتم دار کردن وحتی حالات پاتتیک بخوبی استفاده شده
Salvatore Adamo(Tombe la neige)
Toronto snow reminds me this beautiful French song ,below I write the lyrics.
Tombe la neige ////It snows
Tu ne viendras pas ce soir//// you wont come tonight
Tombe la neige /////it snows
Et mon coeur s'habille de noir and/// my heart wears black
Ce soyeux cortege/// my silky mourners
Tout en larmes blanches ////are covered by white tear drops
L'oiseau sur la branche//// a bird on a branch
Pleure le sortilege elegy cries
Tu ne viendras pas ce soir you wont come tonight
Me crie mon d�sespoir
Mais tombe la neige
Impassible manege
Tombe la neige
Tu ne viendras pas ce soir
Tombe la neige
Tout est blanc de d�sespoir
Triste certitude
Le froid et l'absence
Cet odieux silence
Blanche solitude
Tu ne viendras pas ce soir
Me crie mon d�sespoir
Mais tombe la neige
Impassible manege
It seems that we forgot
Charlie Chaplin from The Great Dictator
شاید جالب باشه برات کیان جان اگربدونی این قطعه از موسیقی که چارلی چاپلین ازش استفاده کرده در واقع اولین اشنائی گوش من بود با موسیقی کلاسیک که در سن ده سالگی اتفاق افتاد تا مدتها نه اسم ان را ونه اسم سازنده اهنگ را نمیدانستم فقط سرمست از ریتم ان والبته هنرنمایی چارلی چاپلین بودم بعدها فهمیدم نام این قطعه رقص مجارواز اثار برامس است امیدوارم تو هم از این موسیقی لذت ببری البته من از وقتی کوچکتر بودی برات قطعاتی از اپرای ایتالیایی را با صدای بوچلی و پاواروتی میگذاشتم که گوشت اشنا بشه نکته دیگر اینکه ببین چقدر سینما میتواند نقش مثبتی در زندگی انسانها بازی کند از سینما و بطور کلی از رسانه ها غافل نشو.فراموش نکن که هنر زمانی به وجود امد که بشر لازم دید تا دیگران را از درد خود اگاه کند و هر چه بیشتر در گذر زمان عاقلتر شد یاد گرفت تا حرفش را در غالب هنر ظریفتر بیان کند تا صدایش فقط به گوش کسی برسد که شعور و میل درک درد اورا دارد ودر این میان سینما توانسته با بکارگیری تمام انواع هنر این رسالت را به بهترین شکلی به انجام برساند.خیلی حرف زدم ببخش عزیزترینم دوست دارم گلم
google reader,RSS

سکولاریسم و دین
تولدت مبارک گل بابا
پسرم تولدت مبارک حرفهای زیادی دارم که برات بگم اما فعلا به عنوان کادوی تولدت شعری را از یک شاعر بسیار دوست داشتنی ایران برات مینویسم تا هم حرف دلم رو گفته باشم و هم تو رو به شعر و ادبیات نزدیکتر کنم.امیدوارم بگردی و نام شاعر رو پیدا کنی و بهم بگی.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتيم
پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتی بر لب آن جوی نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد تو به من گفتی از اين عشق حذر کن
لحظه ای چند بر اين آب نظر کن
آب آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از اين شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به سنگ زدی من نرميدم نگسستم
بازگفتم که تو صيادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگريخت
اشک در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آيد که دگر از تو جوابی نشنيدم
پای دردامن اندوه کشيدم
نگسستم نرميدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی ديگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم